بسم رب الحسین ( علیه السلام )
تاثیر نظریه ثرندایک بر تعلیم و تربیت :
یک کلاس درس دارای اهداف روشن و واضحی است که در همین راستا از نظم و ترتیب برخوردار است . این هدف های ترسیم شده آموزشی می بایست در حد و اندازه و توانمندی یادگیرنده باشد . اهداف آموزشی می بایست به نحوی طراحی شوند که معلم در مراحل مختلف قابلیت حفظ انگیزه و یا ترغیب یادگیرنده را از طریق اقدامات تشویقی و یا تنبیهی ( بازدارنده ) را داشته باشد . یادگیری باید به نحوی ترسیم شود که مطالب از ساده به سمت پیچیده پیش رود و معلم از طریق تقویت کننده های بیرونی ، انگیزه یادگیرنده را تقویت می کند و کاری به انگیزش های دورنی ندارد . معلم در کلاس سعی می کند آموزش و یادگیری ها را به زندگی یادگیرنده تطبیق دهد و کمتر به سخنرانی بپردازد و از طریق آموزش چهره به چهره اقدام نماید . لذا در این نظریه ، اجرای اصول زیر مورد توجه ویژه می باشد :
1- در امر تدریس باید سعى شود میان موضوع تدریس و یادگیرىهاى قبلى شاگردان رابطهاى منطقى برقرار شود؛ براى مثال، در تدریس مثلث باید مطمئن باشیم که دانشآموز نقطه، خط و زاویه را قبلاً بخوبى یاد گرفته است.
2- در امر تدریس باید سعى شود از واقعیتهاى شناخته شده و واقعیتهاى محسوس کمک گرفته شود؛ براى مثال، در کلاس درس هندسه، براى تدریس دایره مىتوان به مثالهایى از قبیل حرکت گاو و خرمنکوب و حرکت آتشگردان اشاره کرد.
3- براى یادگیرى بهتر، باید به گونهاى تلاش شود که شاگرد حتىالامکان از اعمالش احساس رضایت کند. به همین منظور، باید کارى کرد که شاگرد در فرایند یادگیری، از انجام دادن فعالیتهاى خود احساس فایده، ارزشمندى و لذت کند و احساس کند که یادگیرى موضوع مورد نظر، نیازى از نیازهایش را چه در حال و چه در آینده برآورده مىسازد.
4- یکى از شرایط واقعى یادگیرى این است که شاگرد از جنبههاى مختلف، رشد و آمادگى کافى داشته باشد و میل و نیاز به یادگیرى در او به وجود آمده باشد تا بتواند فعالانه در امر یادگیرى شرکت کند.
5- با توجه به قانون تمرین، به معلمان توصیه مىشود در امر تدریس، از مثالهاى گوناگون و متفاوت استفاده کنند. هدف از تمرین را براى شاگردان توچیه کنند و رابطهٔ آنان را با امر مورد یادگیرى مشخص نمایند. در واقع، فعالیتهاى آموزشى تمرین باید مفید، متنوع، معنىدار و هدفدار باشد و حتىالمقدور در شرایط واقعى صورت گیرد و نه در خیال و به شکل ذهنی؛ مثلاً بهترین روش یادگیرى فوتبال در زمین فوتبال است نه در کلاس درس.
6- قانون اثر سبب شده است که در جریان آموزش به تشویق و تنبیه و امتیازهاى تحصیلى و مانند آن براى پیشرفت تحصیلى و یادگیرى شاگردان توجه خاصى مبذول شود.
تفاوت نظریه ثرندایک و اسکینر :
اسکینر به اندازه ثرندایک ، برای محرک های تداعی یافته از طریق پاسخ ، اهمیت قائل نبود . او بیشتر به پاسخ هایی که بطور طبیعی رخ می دهند ، علاقه مند است . اما اگر رفتار مورد نظر اسکینر بطور طبیعی رخ ندهد ، از طریق شکل دهی ، آنها را ایجاد می نماید . از نظر او تقویت کننده های ثانویه همچون ستایش کلامی ، بیانات چهره ای مثبت و احساس موفقیت ، بسیار مهم تر از تشویق با هدیه و یا پاداش است . لذا در الگوی طراحی شده توسط اسکینر ، معلم آموزش خود را با برنامه های تقویتی و تشویقی پیوسته یا صد در صد آغاز نموده و پس از گذشت مقطعی از زمان ، تقویت کننده را به نا پیوسته و غیر ممتد تغییر می دهد به بیان دیگر ، در مراحل اولیه آموزش ، هر زمانی که یک پاسخ درست از جانب ارگانیسم صادر گردید ، آن فرآیند تقویت می شود اما در مراحل بعد بصورت گاه گاه و مقطعی ، پاسخ های مثبت تقویت می گردد تا دانش آموز و پاسخ های مثبت او نسبت به خاموشی مقاوم گردد .
تفاوت بین رفتار گرایان و گشتالت گرایان :
از دید رفتارگرایان ، رفتار یادگیرنده یا ارگانیسم عمدتاً بوسیله تقویت کننده های بیرونی تعیین می شود لذا اعتقاد چندانی به انگیزه های درونی ندارند در حالیکه معلمان پیرو نظریه گشتالت بر مطالب معنی دار و درک امور تاکید دارند . به نظر ایشان اجزاء می بایست به کل پیوند بخورند تا برای یادگیرنده معنی دار باشد . از دیدگاه ایشان مسائل حل نشده موجب ابهام یا عدم تعادل سازمانی در ذهن یادگیرنده می شوند و این شرایط نامطلوبی را حاصل می نماید . در واقع ابهام یک حالت منفی است که تا زمان حل شدن مساله ادامه می یابد . حل شدن مسئله برای حل کننده به اندازه یک وعده غذا برای فرد گرسنه اثر تقویتی دارد . کلاس درس را بر اساس این نظریه می توان بصورت یک رابطه داد و ستد بین معلم و شاگرد توصیف کرد . معلم به شاگرد کمک می کند تا روابط میان امور را درک کند و تجاربش را در الگویی معنی دار سازمان دهی کند . طرح ریزی یک تجربه یادگیری بر اساس نظریه گشتالت شامل آغاز کردن با چیزی آشنا و قابل فهم و گام به گام جلو رفتن است به گونه ای که هر گام بر گام های قبلی استوار باشد . طبق این نظریه تمام جنبه های یادگیری به واحدهای معنی دار تقسیم می شوند و این واحدها نیز به یک مفهوم یا تجربه کلی وابسته اند . حفظ طوطی وار مطالب، نامطلوب بوده زیرا تنها از طریق کسب آشنایی کامل با اصول موجود در یک تجربه یادگیری است که ارگانیسم به درستی و بطور کامل آن اصل را می فهمد . پس از آنکه مطالب یادگیری ، به جای حفظ شدن ، درک شد ، به سادگی می توان آن را در موقعیتهای تازه استفاده کرد و برای مدت های طولانی نگه داری نمود .
مثالی برای شرطی شدن سطح بالا :
جریمه های رانندگی از جانب پلیس ، امری است بازدارنده که موجب می شود تا برخی ارگانیسم ها علی رغم میل درونی ، موظف به اجرای قوانین شوند . پلیس خود به شخصه یک فرد حقیقی است که در زمان پوشیدن یونیفرم مخصوص و سوار شدن بر ماشین مزین شده ، تداعی گر برگ جریمه برای رانندگان می باشد ، لذا قرار گرفتن لباس و ماشین مخصوص پلیس در کنار برگ جریمه ، موجب می شود تا رانندگان با دیدن ماشین و یا فرد ملبس به لباس مخصوص ، دچار ترس و فوبیای جریمه شدن گردند که این مهم به معنی شرطی شدن ارگانیسم در مقابل آنها است . از طرفی ماشین پلیس دارای نور آبی رنگی است که نشان دهنده حضور آنها در محل های خاص برون شهری می باشد ، حال اگر راننده در مسافتی خاص ، هر نور آبی را رویت نماید ، ماشین مخصوص پلیس و به تبع آن ، جریمه تخلفات رانندگی برایش تداعی شده و سعی دارد تا حد اطمینان از اجتناب هر گونه خطای رانندگی دوری نماید ، لذا این نور آبی ، مرحله سوم شرطی شدن سطح بالا برای تداعی نمودن اخطار پلیس و ایجاد واکنش درونی در راننده می باشد .
با تشکر از استاد گرامی دکتر اعرابی
- ۹۶/۰۳/۱۴